حنا دختری نابیناست که با پدر و نامادریاش زندگی میکند. زندگیاش تا پیش از مرگ پدر، نسبتا آرام است، اما با مرگ پدر همهچیز تغییر میکند. نامادری بیرحمش او را به مردی غریبه میفروشد و حنا دو هفته در اسارت، تحقیر و شکنجه میگذراند. سپس زخمی، بیپناه و درمانده در خیابان رها میشود.
خانوادهای به نام "رستگار" حنا را پیدا کرده و سرپرستیاش را میپذیرند. رفتهرفته دخترک نابینا رنگ آرامش را میبیند؛ اما ناگهان با واقعیتی دردناک روبرو میشود: او باردار است…
سردار مردی ۳۱ ساله، سرد و مرموز، در پی گرفتن انتقام از خانوادهای به نام کامیاب، نقشهای حسابشده میکشد. هدف او آهو است، دختر نوزدهسالهی معصومی که قربانی کینهی دیرینهی این مرد میشود.
در این میان، دوستی جذاب و در عین حال خطرناک همدست سردار میشود تا دامی بزرگ برای آهو پهن کنند… دامی که نهتنها آبروی آهو، بلکه قلبش را نشانه گرفته. اما در این میان، سردار خشن و انتقامجو آیا واقعاً قادر خواهد بود دلش را از معصومیت این دخترک نازکدل محافظت کند؟ یا قصه جایی دیگر میپیچد؟
ماهور، دختری که تمام زندگیاش درگیر بحرانهای خانوادگی و مشکلات گذشته است، با وجود اینکه میداند جاوید به بیماری لاعلاج مبتلا است، تن به ازدواج با او میدهد. در شب عقدشان، جاوید از دنیا میرود و ماهور با دنیای جدیدی روبهرو میشود. طبق سنتهای قدیمی خانواده، ماهور باید به همسری یکی از پسران خانواده حاجی درآید.
در این میان، هایکا وارد داستان میشود؛ مرد مرموزی که دل در گرو عشق ماهور دارد و حالا در این موقعیت پیچیده باید تصمیمهای سختی بگیرد. اما آیا ماهور میتواند در این دنیای پر از احساسات متناقض و پر از رازی که در دل هایکا نهفته است، راهی برای خوشبختی پیدا کند؟
نیلا دختری با گذشتهای تلخ است. زمانی عاشق دانیار مشرقی بوده اما دست تقدیر و اشتباهاتش، او را وارد رابطهای مخرب با پسری به نام سپهر کرده است؛ رابطهای پر از کنترل، تهدید، وابستگی و ترس.
حال پس از سالها، سرنوشت او را دوباره سر راه دانیار قرار میدهد، اما سپهر حاضر نیست بگذارد نیلا از او جدا شود. تهدید، فشار روانی و در نهایت اتفاقی شوم، مسیر زندگی نیلا را تغییر میدهد...
عشق، تردید، خشم، دلهره و نجات، دستبهدست میدهند تا داستانی نفسگیر خلق شود.
ناریا دخترک کم شنوا با دستان هنرمند و قلبی پر از مهربانی است. او دختری ساده و لطیف است که زندگیاش تحت تاثیر خواهر دوقلوی بیرحمش، بیتا، قرار میگیرد. بیتا که از شباهت زیاد به ناریا سوء استفاده میکند، همسر ناریا را تصاحب میکند و این آغاز یک داستان پر از درد، خیانت و جدالهای درونی برای هر دوی این خواهران است.
در رمان سراشیبی عشق، شاهد یک داستان پیچیده خواهیم بود که در آن عشق، خیانت و زخمهای روانی شخصیتها نقش کلیدی دارند. ناریا که هرگز نتوانسته است مانند خواهرش در اجتماع حضور داشته باشد و دنیای متفاوتی را تجربه کند، اکنون با پیچیدگیهای زندگی مواجه است. آیا او میتواند بر این مشکلات غلبه کند؟
رمان چراغ قوه (سرگذشت آنا) داستان زندگی دختری به نام آنا را روایت میکند که در دوران انقلاب تبریز و در خانوادهای قدرتمند و جنگجو به دنیا آمده است. آنا دختر آقاخان یکی از مالکان بزرگ تبریز است. در این رمان، شاهد زندگی او در روزگار پر آشوب تبریز خواهیم بود که از یک سو پر از زیباییها و شور زندگی است و از سوی دیگر، سرشار از چالشها و فراز و فرودهای پیچیده.
داستان آنا بهویژه در بخشهایی از زندگی او که درگیر بحرانهای اجتماعی و عاطفی میشود، پر از احساسات و دغدغههای درونی است که زندگی او را تحت تاثیر قرار میدهد.
ماهورا با برادر و رعنا، زن برادرش، زندگی میکند. او در کودکی مادرش را در یک تصادف از دست داده و پدرش نیز در پی آن حادثه فلج شده است. ماهورا احساسی پنهان نسبت به رضا، برادر رعنا، در دل دارد. پس از حادثهای که برای میعاد، برادر ماهورا، رخ میدهد، او بیشتر با رضا در ارتباط قرار میگیرد. رضا پسری زحمتکش با مسئولیتپذیری بالا است که در حاشیه شهر یک گلخانه محصولات جالیزی دارد...
آرام دختریست برخاسته از دل تاریخ و تلخی فقر. در کودکی به خاطر اعتیاد پدرش و رفتارهای نابهنجار اطرافیان، مجبور میشود به همراه مادرش در سن ده سالگی از روستایشان فرار کند. این فرار، آغاز داستانی پرفراز و نشیب است. سرنوشت، آرام را سر راه خانوادهای قرار میدهد که قرار است مسیر زندگیاش را برای همیشه تغییر دهد...
رمان ناسور عشق، غزل، دختر یک مرد بازاری و سنتی، و دانیال، پسری که پدرش درباری بوده و بعد از انقلاب از کشور فرار میکند، عاشق هم میشوند. سالها میگذرد و تیارا، دختر دانیال، بیخبر از گذشته، دلباختهی یوسف، پسر غزل که از او دوری میکند، میشود. تا اینکه تیارا، دختر دانیال، با دلی پر از اشتیاق و عشق، به یوسف، پسر غزل نزدیک میشود. او هر روز در بازار، چشمانش را به دنبال یوسف میگرداند. اما یوسف، پسر غزل، همچنان در دوری میماند. او به دلیل گذشتهی تاریک خود، نمیتواند به عشق تیارا پاسخ دهد.
مشخصات رمان:
اسم رمان سودا و رادمان
اسم نویسنده: ملیسا حبیبی
ژانر رمان: انتقامی، طنز، عاشقانه
فرمت رمان: PDF
مناسب برای: گوشی، تبلت، لپتاپ، سیستم، آیفون و...
رمان سودا و رادمان داستان سودا، دختری که در دانشگاه عاشق رادمان میشود، اما وقتی با خواهرش آشنا میشود، عشق آنها نیز شکل میگیرد. رادمان در نهایت با خواهر سودا ازدواج میکند. سودا برای فراموش کردن رادمان به خارج از کشور میرود تا ادامه تحصیل دهد. پس از چهار سال، بازگشته و متوجه میشود که هنوز به رادمان بیحس نیست. برای همین، تصمیم میگیرد با اولین خواستگارش ازدواج کند…