سرگرد هامون شریعتی که تجربهی تلخ شکست را در زندگیاش دارد، از ایلار دخترعمویش خواستگاری میکند و ایلار، دختری که مجبور میشود این خواستگاری را بپذیرد، اما...
این اما شروع مسیری پر از تردید، تصمیمات سخت، و چالشهاییست که نهتنها زندگی او بلکه اطرافیانش را دگرگون خواهد کرد.
همراز که والدینش را از دست داده، اکنون با خالهاش زندگی میکند. با آمدن عموی همراز و بازگشت او به خانواده پدری، او با امیرارسلان آشنا میشود و...
روایتی دلنشین از کشمکشهای درونی دختری جوان که با وجود مشکلات گذشته، تلاش میکند برای خودش زندگی تازهای بسازد.
بتسابه، دختر ۱۸ سالهای که برای کنکور تلاش زیادی میکند تا به اهداف آیندهاش دست یابد. با این حال، سرنوشت برای او ساده رقم نمیخورد و او را با احساسات پیچیدهای روبرو میکند. ورود سعید به زندگیاش شروعی برای تجربههای تازه میشود، اما این تجربهها با سعید پایان نمییابد.
صندلی صدفی رنگ اتاقم رو کمی جلو کشیدم و اروم روش نشستم عطر ۲۱۲ رو برداشتم و
دور تا دور گردنم و روی سینه هام و مچ دستم زدم
بیگودی موهام رو باز کردم با مهارت خط چشمی دورچشمای گربه ایم
کشیدم ومژهامو فرکردمو ریمل زدم رز حجم دهنده روی لبام
کشیدم و یخورده رژگونه مسی زدم…
دختر قصه سوگلی نیست… نازپرورده نیست… با داشتن پدر هیچ وقت مهر پدری نداشته… همیشه له شده و همین له شدناش هیچ غروری رو برای اون باقی نزاشته. دختر قصه مغرور نیست؛اتفاقا خیلی هم مهربونه. حتی برای اونایی که بهش بد کردن. اما پسر قصه…تا دلت بخواد غرور داره…خودخواهه و از خود راضی …
دختری پر شر و شور در اوج سن بلوغ… دختری که هنوز معنی عشق را به خوبی درک نمیکند… داستان سرگذشت دختریه به اسم بارانا… دختری که تو سن کم عاشق پسر عموشه… کسری که دیوانهی باراناست. اما عشقش مخلوط با یه سری تعصبه و همین به مرور باعث کلافگی بارانا میشه و دل زدگیش از این عشق… داستان سرشار از عاشقانه ها و دلدادگی هاست و پر از هیجان...
داستان درمورد دختری به نام مهتاست که توی مهمونی دوستش شادی که به مناست برگشتن داداش شادی از خارج برگزار شده با پسردایی شاد ی اشنا میشه و…..
این رمان، درباره دختریه به اسم پریا ؛ دختری از جنسِ خاک و باد وآتش …!
دختری با توانایی های بالا، که البته خودش نمی دونه از چه استعدادهایی برخورداره اما؛
تو یِ پارتی یک سری اتفاقاتی براش پیش میاد که اونرو تو یک مسیره دیگه قرار میده و
زندگیش بالکل عوض میشه !…
با وجود مخالفتهای زیاد، مادر جیران تصمیم به ازدواج با صاحبکار خود، یاشار، میگیرد. اما تنها ده دقیقه پس از عقد و آن هم در جشن عروسی، درست جلوی چشمان جیران، مادرش خودکشی میکند!
ورود امیر بهادر باعث باز شدن زخمهای قدیمی و پردهبرداری از رازهایی میشود که جیران هرگز فکرش را نمیکرد. حالا او باید با واقعیتی روبهرو شود که ازدواج مادرش فقط یک نقشه بوده؛ نقشهای برای گرفتار شدن خودش...
سارا، دختری ۲۲ ساله، در کودکی شاهد جدایی پدر و مادرش بوده و اکنون با مادرش زندگی میکند. مادر او مهندس صنایع غذایی در کارخانه شکلاتسازی است و زندگی آرامی دارند. همهچیز تا زمانی خوب پیش میرود که مادر تصمیم به ازدواج با رئیس کارخانه، هوشنگ خان، میگیرد. سارا با این تصمیم مخالف است اما مخالفتش بیثمر میماند. پس از ازدواج، سارا با برادر هوشنگ خان آشنا میشود. مردی ۱۱ سال بزرگتر از او، جدی، جنتلمن و تأثیرگذار. سارا که در مقابل احساساتش ناتوان است، وارد مسیری عاشقانه و پرکشمکش میشود...