سرگرد هامون شریعتی که تجربهی تلخ شکست را در زندگیاش دارد، از ایلار دخترعمویش خواستگاری میکند و ایلار، دختری که مجبور میشود این خواستگاری را بپذیرد، اما...
این اما شروع مسیری پر از تردید، تصمیمات سخت، و چالشهاییست که نهتنها زندگی او بلکه اطرافیانش را دگرگون خواهد کرد.
همراز که والدینش را از دست داده، اکنون با خالهاش زندگی میکند. با آمدن عموی همراز و بازگشت او به خانواده پدری، او با امیرارسلان آشنا میشود و...
روایتی دلنشین از کشمکشهای درونی دختری جوان که با وجود مشکلات گذشته، تلاش میکند برای خودش زندگی تازهای بسازد.
حنا دختری نابیناست که با پدر و نامادریاش زندگی میکند. زندگیاش تا پیش از مرگ پدر، نسبتا آرام است، اما با مرگ پدر همهچیز تغییر میکند. نامادری بیرحمش او را به مردی غریبه میفروشد و حنا دو هفته در اسارت، تحقیر و شکنجه میگذراند. سپس زخمی، بیپناه و درمانده در خیابان رها میشود.
خانوادهای به نام "رستگار" حنا را پیدا کرده و سرپرستیاش را میپذیرند. رفتهرفته دخترک نابینا رنگ آرامش را میبیند؛ اما ناگهان با واقعیتی دردناک روبرو میشود: او باردار است…
ماهور، دختری که تمام زندگیاش درگیر بحرانهای خانوادگی و مشکلات گذشته است، با وجود اینکه میداند جاوید به بیماری لاعلاج مبتلا است، تن به ازدواج با او میدهد. در شب عقدشان، جاوید از دنیا میرود و ماهور با دنیای جدیدی روبهرو میشود. طبق سنتهای قدیمی خانواده، ماهور باید به همسری یکی از پسران خانواده حاجی درآید.
در این میان، هایکا وارد داستان میشود؛ مرد مرموزی که دل در گرو عشق ماهور دارد و حالا در این موقعیت پیچیده باید تصمیمهای سختی بگیرد. اما آیا ماهور میتواند در این دنیای پر از احساسات متناقض و پر از رازی که در دل هایکا نهفته است، راهی برای خوشبختی پیدا کند؟
نیلا دختری با گذشتهای تلخ است. زمانی عاشق دانیار مشرقی بوده اما دست تقدیر و اشتباهاتش، او را وارد رابطهای مخرب با پسری به نام سپهر کرده است؛ رابطهای پر از کنترل، تهدید، وابستگی و ترس.
حال پس از سالها، سرنوشت او را دوباره سر راه دانیار قرار میدهد، اما سپهر حاضر نیست بگذارد نیلا از او جدا شود. تهدید، فشار روانی و در نهایت اتفاقی شوم، مسیر زندگی نیلا را تغییر میدهد...
عشق، تردید، خشم، دلهره و نجات، دستبهدست میدهند تا داستانی نفسگیر خلق شود.
ناریا دخترک کم شنوا با دستان هنرمند و قلبی پر از مهربانی است. او دختری ساده و لطیف است که زندگیاش تحت تاثیر خواهر دوقلوی بیرحمش، بیتا، قرار میگیرد. بیتا که از شباهت زیاد به ناریا سوء استفاده میکند، همسر ناریا را تصاحب میکند و این آغاز یک داستان پر از درد، خیانت و جدالهای درونی برای هر دوی این خواهران است.
در رمان سراشیبی عشق، شاهد یک داستان پیچیده خواهیم بود که در آن عشق، خیانت و زخمهای روانی شخصیتها نقش کلیدی دارند. ناریا که هرگز نتوانسته است مانند خواهرش در اجتماع حضور داشته باشد و دنیای متفاوتی را تجربه کند، اکنون با پیچیدگیهای زندگی مواجه است. آیا او میتواند بر این مشکلات غلبه کند؟
رمان چراغ قوه (سرگذشت آنا) داستان زندگی دختری به نام آنا را روایت میکند که در دوران انقلاب تبریز و در خانوادهای قدرتمند و جنگجو به دنیا آمده است. آنا دختر آقاخان یکی از مالکان بزرگ تبریز است. در این رمان، شاهد زندگی او در روزگار پر آشوب تبریز خواهیم بود که از یک سو پر از زیباییها و شور زندگی است و از سوی دیگر، سرشار از چالشها و فراز و فرودهای پیچیده.
داستان آنا بهویژه در بخشهایی از زندگی او که درگیر بحرانهای اجتماعی و عاطفی میشود، پر از احساسات و دغدغههای درونی است که زندگی او را تحت تاثیر قرار میدهد.
آرام دختریست برخاسته از دل تاریخ و تلخی فقر. در کودکی به خاطر اعتیاد پدرش و رفتارهای نابهنجار اطرافیان، مجبور میشود به همراه مادرش در سن ده سالگی از روستایشان فرار کند. این فرار، آغاز داستانی پرفراز و نشیب است. سرنوشت، آرام را سر راه خانوادهای قرار میدهد که قرار است مسیر زندگیاش را برای همیشه تغییر دهد...
مشخصات رمان:
اسم رمان سودا و رادمان
اسم نویسنده: ملیسا حبیبی
ژانر رمان: انتقامی، طنز، عاشقانه
فرمت رمان: PDF
مناسب برای: گوشی، تبلت، لپتاپ، سیستم، آیفون و...
رمان سودا و رادمان داستان سودا، دختری که در دانشگاه عاشق رادمان میشود، اما وقتی با خواهرش آشنا میشود، عشق آنها نیز شکل میگیرد. رادمان در نهایت با خواهر سودا ازدواج میکند. سودا برای فراموش کردن رادمان به خارج از کشور میرود تا ادامه تحصیل دهد. پس از چهار سال، بازگشته و متوجه میشود که هنوز به رادمان بیحس نیست. برای همین، تصمیم میگیرد با اولین خواستگارش ازدواج کند…
مشخصات رمان:
📖 اسم رمان: شکلات تلخ
✍ نویسنده: پروین دروگر
📚 ژانر: عاشقانه، درام، اجتماعی
📥 فرمت: PDF
📱 مناسب برای: گوشی، تبلت، لپتاپ، کامپیوتر، آیفون و سایر دستگاهها
خانواده بیژن و مهشید با داشتن دو فرزند، نیما و سارا، و انتظار برای فرزند سومشان، زندگی خوشبختی دارند. اما سرنوشت برنامه دیگری برای آنها دارد. وقتی برادر مهشید آنها را برای عروسی خود به شمال دعوت میکند، سفر به یک کابوس تبدیل میشود. در میانه راه، مهشید دچار درد زایمان میشود و در یک لحظهی تنشزا، سیلیای به گوش نیما میزند. بیژن که از این اتفاق متأثر شده، ناگهان مجبور به ترمز میشود و ماشین در همان لحظه خاموش میشود. درست در همین زمان، کوه ریزش میکند و خودرو به دره سقوط میکند... اما این تازه شروع داستان است!