💚رمان: #گلاریس
🍀نویسنده : #خورشید
🍀ژانر: #عاشقانه #معمایی #مافیایی
رمان گلاریس، اون دختر برای عمل مادرش میخواد تن فروشی کنه و بکارتش رو به حراج گذاشته!
اسمش گلاریس بود!
دختری که مامور شده بودم تا بدون اینکه بفهمه دورادور مراقبش باشم!
با فهمیدن اینکه میخواد بکارتش رو به حراج بذاره! اون رو به خونهام کشیدم تا توی دام مرد دیگه ای نیفته...
ارغوان دختر سادهایه که به بهانهی پول بیشتر و کار بهتر وارد خونهای میشه که از همون اول همه چی به نظرش عجیب میاد! همه ی اتفاقا توی اون خونه زیادی محرمانست و آدماش قانونای عجیبی دارن و ارغوان هم زیادی قانون شکنه و خبر نداره با کاراش چه سرنوشتی قراره براش رقم بخوره ..
مهنا دختری که عاشق همسر خواهرش، مهراد شده است. مهراد یه تایپیست سادهست که به دلایلی مجبور میشه با حنانه ازدواج کنه و وارد عمارت اون بشه. مهنا وقتی میفهمه این علاقه دو طرفهس، تن به رابطه نزدیک و قایمکی با مهراد میده...در حالی که از پشت پرده ازدواج خواهرش خبر نداره و با حامله شدنش....
مادر محیا، بعد از مرگ همسرش بخاطر وصیت او با برادرشوهرش ازدواج می کند؛ برادرشوهری که همسر و سه پسر بزرگتر از محیا دارد. همسرش طاقت نمی آورد و از او جدا می شود و به خارج میرود ولی پسرعموها همه جوره حامی محیا و مادرش هستند. بعد از اینکه عموی محیا فوت کرد، پسر بزرگش، امین ملقب به زرین خان همه کاره ی این خاندان می شود و ...
یه بار وقتی هشت سالم
بود، ترنتون ناکس رو دیدم.
چون منو چنان هل داد تو تاب که دندون
جلوم افتاد و بعد که داشتم گریه میکردم، پرتم کرد زمین و با قیچی افتاد به جون موهام، خوب پیش نرفت! حالا بعد از سال ها باز هم همو دیدیم اونم دقیقا وقتی که نسبت به گذشته جسور تر، شرور تر شده بود...
روناک دختر بچه روستایی که به اجبار زن سیوان پسر خان میشه
پسری غیرتی و پر جذبه که هر شب تختشو دخترای رنگ و وارنگ و پلنگ شهری پر میکنن و چشمش اصلا روناکو نمیبینه
اما امان از وقتی که سیوان بعد از سالها از شهر برمیگرده و روناکی رو میبینه که دیگه یه دختر بچه ساده و مظلوم نیست... #جدید
چند ماه از مرگ شوهرِ مارال گذشته و حالا بعد از مرگ شوهرش، وفادارترین دوستِ شوهرش، احمدآقا سعی میکنه همیشه هواشو داشته باشه و تا حدودی مشکلات رو برای مارالِ قصهمون کم کنه...
پسرِ احمدآقا "مالک" متوجه ارتباط مخفیانه پدرش با مارال میشه و بینشون چیزهایی پیش میاد که مارال مجبوره یه جورایی فشارهای مالک رو تحمل کنه ...
سوفیا شایگان، دختری با اعتماد به نفس بالا و زبانی تند، مدیر رستورانیست به نام تشریفات که متعلق به پدرش است. همه چیز روال معمول خودش را دارد تا اینکه یک رستوران لوکس و مدرن در روبروی آن افتتاح میشود. اما صاحبان جدید این رستوران غریبههایی معمولی نیستند!
رقابتی جذاب، اتفاقاتی مشکوک، و حسهایی پیچیده بین سوفیا و پسر جوانی به نام با مداد فرهمند شکل میگیرد...
تشریفات فقط نام یک رستوران نیست؛ صحنهای است برای تقابل عقل و دل، قدرت و عشق!
چاووش، خلافکاری که با زندگی زیرزمینی و بدون هویت مشخص در دنیایی تاریک زندگی میکند، حالا وارد مسیری متفاوت شده و تلاش دارد در مسیر قانونی پیش برود. اما گذشتهاش هنوز سایهاش را بر شخصیتش انداخته است. در این میان، ماهک، دختری بیخبر از همهجا، اشتباهی وارد زندگی چاووش میشود...
اتفاقاتی که پیش رو دارند، سرنوشت هردوی آنها را دگرگون خواهد کرد.
حنا دختری نابیناست که با پدر و نامادریاش زندگی میکند. زندگیاش تا پیش از مرگ پدر، نسبتا آرام است، اما با مرگ پدر همهچیز تغییر میکند. نامادری بیرحمش او را به مردی غریبه میفروشد و حنا دو هفته در اسارت، تحقیر و شکنجه میگذراند. سپس زخمی، بیپناه و درمانده در خیابان رها میشود.
خانوادهای به نام "رستگار" حنا را پیدا کرده و سرپرستیاش را میپذیرند. رفتهرفته دخترک نابینا رنگ آرامش را میبیند؛ اما ناگهان با واقعیتی دردناک روبرو میشود: او باردار است…