💚رمان: دون_جوانی
🍀نویسنده : #mahtabiii7
🍀ژانر: #عاشقانه
رمان دون جوانی داستان در ارتباط با زندگی یه پسری هست که به دون ژوانیسم مبتلاس و با وجود روابط زیادی که داره اما هیچ جنس مخالفی تو زندگیش نیست که حضور دائمی داشته باشه!
پ شخصیت داستان ما موقعیت اجتماعی بالایی هم داره یک خلبان بزرگ و حرفه ای،کسی که بیشتر پرواز های بین المللی رو هدایت میکنه…
💚رمان: #رویای_قاصدک
🍀نویسنده: #شادی_موسوی
🍀ژانر: #عاشقانه #هیجانی
رمان رویای قاصدک داستان، عشق آتشین و نابی که منجر به جدایی شد و حالا سرنوشت بعد از ۱۲ سال در حالیکه احساسات گذشته هنوز فراموش نشده، دوباره مقابل هم قرارشان میدهد. تقابل جذاب و دیدنی دو عشق قدیمی؛ ایلدا دکترای معماری و استاد موفق دانشگاه که قسم خورده هرگز دیگر به عشق شانس دوباره ندهد و ارسلان پزشک جذاب و موفقی که با دوباره دیدن عشقش به سمتش کشیده میشود و وسوسه میشود تا دوباره آن عشق را تصاحب کند.
💚رمان: #آتش_سودای_دل
🍀ژانر: #عاشقانه #ازدواج_اجباری
🍀نویسنده: #مبینا_نورافکن
سودابه قرص تحریک کننده به پسری که مورد علاقهاش میده و اون رو به سمت خودش میکشه دخترونگیش رو تقدیمش میکنه و درست روزی که متوجه میشه از مهرداد حامله است....مهرداد....
💚رمان: #سقوط
🍀نویسنده: #دلان
🍀ژانر: #عاشقانه
رمان سقوط، نبات دختر نازپروده و طراح در زمینه طراحی مبلمان بعد چند سال برگشته تا جایگاهش توی قلب مردی که عاشقانه هم رو دوست داشتن پس بگیره.
نبات میجنگه برای زنده کردن آتش عشقی که زیر خاکستر کینه ی امیرصدرا خفه شده.
و امیرصدرا فقط دنبال جواب یه سواله؛
چرا نبات با وجود تموم عشقی که بهش داشت اون رو ترک کرده بود؟
💚رمان: #گلاریس
🍀نویسنده : #خورشید
🍀ژانر: #عاشقانه #معمایی #مافیایی
رمان گلاریس، اون دختر برای عمل مادرش میخواد تن فروشی کنه و بکارتش رو به حراج گذاشته!
اسمش گلاریس بود!
دختری که مامور شده بودم تا بدون اینکه بفهمه دورادور مراقبش باشم!
با فهمیدن اینکه میخواد بکارتش رو به حراج بذاره! اون رو به خونهام کشیدم تا توی دام مرد دیگه ای نیفته...
ارغوان دختر سادهایه که به بهانهی پول بیشتر و کار بهتر وارد خونهای میشه که از همون اول همه چی به نظرش عجیب میاد! همه ی اتفاقا توی اون خونه زیادی محرمانست و آدماش قانونای عجیبی دارن و ارغوان هم زیادی قانون شکنه و خبر نداره با کاراش چه سرنوشتی قراره براش رقم بخوره ..
مهنا دختری که عاشق همسر خواهرش، مهراد شده است. مهراد یه تایپیست سادهست که به دلایلی مجبور میشه با حنانه ازدواج کنه و وارد عمارت اون بشه. مهنا وقتی میفهمه این علاقه دو طرفهس، تن به رابطه نزدیک و قایمکی با مهراد میده...در حالی که از پشت پرده ازدواج خواهرش خبر نداره و با حامله شدنش....
زن محکومی که به سنگسار میرود؛ در حالی که قلبش چون ماهی از آب پریده در سینهاش میجهد، گلو از ترس خشکیده و نفس تضرع میکند. او به سمت گودال میرود، در حالی که دخترانش آخرین جرعه آب را از دست او میگیرند، پسرش با کلوخ و سنگ آماده نفسبری مادر است، و همسرش که شاید تحمل زجر را از دست داده، خشم خود را در چشمانش میریزد. سرگذشتی تلخ و پرراز که چگونه جوهر قلم زندگی این زن در این نقطه خشکیده و سرنوشت دیگران چه خواهد بود؟
مادر محیا، بعد از مرگ همسرش بخاطر وصیت او با برادرشوهرش ازدواج می کند؛ برادرشوهری که همسر و سه پسر بزرگتر از محیا دارد. همسرش طاقت نمی آورد و از او جدا می شود و به خارج میرود ولی پسرعموها همه جوره حامی محیا و مادرش هستند. بعد از اینکه عموی محیا فوت کرد، پسر بزرگش، امین ملقب به زرین خان همه کاره ی این خاندان می شود و ...
یه بار وقتی هشت سالم
بود، ترنتون ناکس رو دیدم.
چون منو چنان هل داد تو تاب که دندون
جلوم افتاد و بعد که داشتم گریه میکردم، پرتم کرد زمین و با قیچی افتاد به جون موهام، خوب پیش نرفت! حالا بعد از سال ها باز هم همو دیدیم اونم دقیقا وقتی که نسبت به گذشته جسور تر، شرور تر شده بود...