♥️رمان : #رئیس_پر_دردسر
♥️ژانر : #عاشقانه #بزرگسال
♥️نویسنده : #ساحل
مارگارت منشی یه شرکت بزرگ بازرگانیه و عاشق خوندن رمان های اروتیک . یه روز رمانی میخره به اسم منشی اغواگر من ! رمانی که هر خط که میخونه انگار تو زندگی خودش اتفاق میفته و ... آیا راز این کتاب بر ملا میشه؟
رمان تمنای آغوش نوشته سارا ترک
⨞رمان : #تمنای_آغوش | تمنای آغوش
⨞ژانر : #عاشقانه #بزرگسال
⨞نویسنده : #سارا_ترک
تیام دختر 11 سالهای که بعد از اولین حیض و نشانههای بلوغ به خواستهی پدربزرگش مجبور به ازدواج با پسرعموی 31 سالهاش عماد میشه! عماد که مردی بلندقامت و خوشچهره است که به تازگی خانِ روستا شده و دلباختهی یکی از دخترهای روستا بوده و از تیام عمیقا تنفر داره تیامِ 11 ساله رو مجبور میکنه تا به خشنترین روش ها تمکین کنه! تا اینکه “کیان” خانِ دهِ بالا از راه میرسه و با نگاهِ اول عاشقِ تیام میشه.. تیامی که در چنگال عماد اسیر شده !
❤️🔥رمان: #لیتوپس🐙🌸
✍️🏼نویسنده: #سپیده_شهریور✨
🔥ژانر: #عاشقانه
کیانمهر بخاطر شرکت در مناقصه ای تهدید میشود و چه تهدیدی بهتر از صحرا نامزدش.
کیانمهر طی دعوایی با صحرا او را در بیابان رها میکند. و صحرا دختری که بخاطر پروژهی نامزدش به او تجاوز شده. صحرا هم از ترس پس زده شدن توسط نامزدش خودکشی میکند.
در صورتی که صحرا خودکشی نکرده و.....
♥️رمان : #دلبرک_ارباب (#جلد_اول)❌
♥️نویسنده : #ناشناس
♥️ژانر : #عاشقانه #روستایی #ازدواج_اجباری #اربابی
داستان دختری است که بالاجبار بخاطر بدهی پدرش مجبور به ازدواج با پسر خان میشود
اما این ازدواج ، ازدواجی رویایی نیست
چرخ و فلک زندگی دخترک این بار در بالا ترین سراشیبی ایستاده
باید دید با کشاندنش به حرمسرا و وارد کردن افراد جدید به زندگیش دیگر چه گردش هایی دارد ...
🔹 مشخصات رمان:
نام رمان: دلدار
نویسنده: اکرم حسینزاده
ژانر: عاشقانه، اجتماعی، معمایی
فرمت: PDF
تعداد صفحات: حدود ۱۲۰۰ صفحه
مناسب برای: گوشی، تبلت، لپتاپ، سیستم، آیفون و تمام دستگاههای هوشمند
میزان محبوبیت: امتیاز ۸ از ۱۰ در بین خوانندگان (بر اساس کامنتها)
رمان دلدار داستانی پر از لحظات آرام، اما سرشار از احساس و رمز و راز است. شخصیت اصلی این رمان، سارا، دختری با روحیهای طبیعتگرا و عاشق اسبهاست که در دل یک روستا، با مهران آشنا میشود. رابطهای که ابتدا با آموزش اسبسواری آغاز میشود، رفتهرفته تبدیل به شناختی عمیقتر از زندگی، احساس و خودِ واقعی انسانها میگردد.
در میان سکانسهای زیبای سوارکاری، طبیعتگردی و گفتگوهای صمیمی، رازهایی پنهان شده که با ورود رحمان و پیشنهاد خرید یک باغ مرموز، همهچیز وارد فاز جدیدی از تعلیق و ماجرا میشود. آیا مهران به دل طبیعت دل میبندد یا… به دلدار؟
من درسا هستم...
دختری که در سن شش سالگی خانوادهی خود را از دست دادم و با عمهام زندگی میکنم.
یه روز اتفاقی وقتی از خواب بیدار شدم خودم را در آغوش بزرگترین آرتیست ایران پیدا کردم.
از اون روز به بعد مجبور شدم بشم نامزد صوریِ اون بشم.
از اون روز به بعد کَل کَل های من و او شروع شد و نفهمیدم کی عاشقش شدم.
اما انگار اون دوستم نداشت...
یک شب خودم را به دستانش سپردم و با او رابطه برقرار کردم.
فکر میکردم بعد از آن شب بگوید دوستم دارد و مانع رفتنم شود اما نگفت و من رفتم...
اما همین که از ایران خارج شدم تصادف وحشتناکی کردم که ۷ سال تو کما بودم...
بعد از ۷ سال از کما درآمدم فقط به عشق او اما او ....
یک دختری به اسم سارا با کمک دوستش ستاره که خیلی مدرک و موقعیت خوبی داشته مدارک جعلی به اسم دوستش درست میکنه بعد وارد یه شرکت میشه که اسم رئیسش البرز بود سارا البرز رو دوست داره و میخواد عاشق خودش کنه تا دیگه فقیر نباشه ولی البرز میفهمه که این خودش رو جای یکی دیگه زده و....
💚رمان: #باران
🍀نویسنده: #لیلی_نیکزاد
🍀ژانر: #عاشقانه
رمان باران داستان راجع به دختری به نام بارانه که پدرشو از دست داده و دانشجوئه و با مادر و ۳ تا خواهرش زندگی میکنه.توی دانشگاه با یه پسری فوق العاده لجه و همش با هم کل کل میکنن. به دلایلی مجبور میشن خونشونو عوض کنن و دست بر قضا همسایه و صاحب خونشون همون پسره هستش….
رمان : #حکم_خون
🍀ژانر : #اروتیک #عاشقانه #صحنه_دار
🍀نویسنده : #مهتاب_ر
رمان حکم خون داستان، ـولى من باهات کاری میکنم تا یادت بمونه با کسی شوخی ندارم
سعی میکنم اشک نریزم و آروم باشم، اونقدر ترسیدم که حس میکنم تمام تنم توی تب میسوزه، گر گرفته م از حرفایی که قلبم و به آتیش میکشه. چاووش بلند ،میشه کمربند و بالا میبره و روی تن لرزونم میکوبه
ضربه ها رو با فاصله میزنه اما هر بار که اون کمربند لعنتی روی بدنم فرود میاد درد تا مغز و استخونم رسوخ میکنه و تنم تیر میکشه
دستم و حفاظ صورتم میکنم تا آسیبی بهش نرسه، این آدم اینقدر عصبانیه که حتی اگه زیر دستش جون هم بدم
براش مهم نیست.
💚رمان: #تاج_بلورین
🍀نویسنده: #شادی_موسوی
🍀ژانر: #عاشقانه #فوق_هیجانی
رمان تاج بلورین درمورد من به دنیا آمدم که ملکه باشم، اما این انتخاب من نبود!
من متفاوت بودم، من چیزی بیشتر از کالبدم بودم و این جرم من بود.
قاضی با قهر و غضب حکم داد! مرا یاغی خواندند، مرا از خویشتن راندند، دورم کردند!
من به حکم تن دادم! سر خم کردم و صدای شکستن تاج روی سرم گوش عالم را کر کرد. تاج واقعی نبود، جواهر نشان نبود، من شایستهی این منصب نبودم!
#جدید🌱