رمان عاشقانه افرا وی ای پی – دانلود رمان عاشقانه و طنر ایرانی
خرید رمان های عاشقانه بدون سانسور
پست های ویژه
مطالب محبوب
Rate this post
دانلود رمان آیین دلبر به قلم آ_پیراسته با لینک مستقیم

دانلود رمان آیین دلبر به قلم آ_پیراسته با لینک مستقیم

دانلود رمان آیین دلبر به قلم آ_پیراسته با لینک مستقیم

رمان آیین دلبر نسخه کامل رایگان

موضوع رمان : عاشقانه، اجتماعی

تعداد صفحات : ۱۹۹۶

خلاصه رمان :

دانلود رمان آیین دلبر… و گناه ما این بود که عشق اولشان نبودیم… برای همین چشم هایمان به نظر زیبا نمی آمد و بدخلقی هایمان روی چشم های کسی جانداشت، برای بودن و ماندنمان زمین را به آسمان ندوختند و هیچ کاری برای ثابت کردن دوست‌ داشتن‌ هایشان انجام ندادند، تار موهایمان قافیه‌ی شعر و غزل نشد و صدایمان تسکینِ درد هایشان… ما عشق اول نبودیم؛ وگرنه… برای دیدنمان لحظه شماری می‌کردند و برای لمسِ آغوشمان پیش قدم می‌شدند، تنها نمی‌ماندیم، یادِ یک نفر خودمان را از یادمان نمی‌برد…

پیشنهادی

دانلود رمان پنجره فولاد به قلم هانی زند با لینک مستقیم

دانلود رمان مسجون به قلم ص_مرادی با لینک مستقیم

دانلود رمان به سبک من به قلم مریم میرمظفری با لینک مستقیم

قسمتی از دانلود رمان آیین دلبر

‌صبح تمام لباس هام رو توی چمدون جمع کردم.

بقیه خرت و پرت هام رو هم برداشتم همه رو گذاشتم پشت در تا وقتی پری بانو اومد زودتر پایین برم که معطل نشن.

مهشید دستی به شونه ام زد و گفت: معلومه حسابی عجله داری ها یعنی این قدر اینجا بهت بد گذشته؟!

_این دم آخری متلک بارم نکن مهشید. معلومه که عجله ندارم ولی میخوام زودتر تکلیفم روشن بشه.

توی یه برزخی گیر کردم که نمی دونی الان نمی دونم اونجا چی تو انتظارمه و چه اتفاقی قراره بیفته.

مهشید نفسش رو بیرون داد و ناراحت گفت: راست میگی حق با توئه ولی امیدوارم این مدت بهت بد نگذره، بالاخره این ها هم آشنا هستن و به خاطر بچه ی خودشون هم که شده بهت خوب می رسن نگران چیزی نباش.

لبخند مصنوعی زدم و سر تکون دادم که صدای زنگ آیفون بلند شد پری بانو بود.

گونه مهشید رو بوسیدم و محکم تو آغوشم فشردمش خداحافظی کردم و با چمدون و وسایلم سوار آسانسور شدم.

چمدون چرخ داشت و این قدر سنگین بود به زور پشت سرم می کشیدمش پری بانو کنار ماشین منتظرم بود و کیاوش اخم کرده پشت فرمون نشسته بود.

پری که دید وسایلم زیاده و به زور دارم دنبال خودم میکشم داخل ماشین سر خم کرد و به کیاوش گفت که بیاد کمکم کنه.

کیاوش با ابروهایی درهم کشیده و با اکراه از ماشین پیاده شده، آروم به سمتم اومد و زیر لب سلامی داد…

با نصب اپلیکیشن نودهشتیا روی تلفن همراهت هزاران رمان انلاین و افلاین رو همزمان داشته باش

اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
دانلود رمان آیین دلبر... و گناه ما این بود که عشق اولشان نبودیم… برای همین چشم هایمان به نظر زیبا نمی آمد و بدخلقی هایمان روی چشم های کسی جانداشت، برای بودن و ماندنمان زمین را به آسمان ندوختند و هیچ کاری برای ثابت کردن دوست‌ داشتن‌ هایشان انجام ندادند، تار موهایمان قافیه‌ی شعر و غزل نشد و صدایمان تسکینِ درد هایشان… ما عشق اول نبودیم؛ وگرنه… برای دیدنمان لحظه شماری می‌کردند و برای لمسِ آغوشمان پیش قدم می‌شدند، تنها نمی‌ماندیم، یادِ یک نفر خودمان را از یادمان نمی‌برد…
لینک های دانلود
  • مدیرکل افرا
  • 188 بازدید
  • برچسب ها:
مطالب مرتبط
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان عاشقانه افرا وی ای پی – دانلود رمان عاشقانه و طنر ایرانی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.